بنفیسیات بنفیسیات
|
من عروسکم عروسک کسی که پشت پرده است دست های او مرا درست کرده است من عروسکم عروسک خدا دوست عزیز و کوچک خدا یک عروسک نخی که شب به شب توی دامن خدا به خواب می رود روی بال نازک فرشته ها به خواب می رود تا دم حیاط آفتاب می رود صبح ها،خدا به من نان داغ و آفتاب می دهد شب که میشود مرا توی ننوی سپید ماه تاب می دهد راستی خدا خودش برای من یک لباس تازه دوخته جای دگمه های آن ولی چند تاستاره کاشته یک کمی هم از خودش توی جیب من گذاشته قلب یک عروسک نخی نمی زند ولی خدا قلب شدتوی سینه ام تپید تیله های چشم من اشک را بلد نبود یک شب او قطره قطره از کنار چشم من چکید این عروسک نخی کاردستی خداست خنده های او چقدر مثل خنده ی فرشته هاست هیس! فکر میکنم عروسک خدا باز به خواب رفته است یا سوار بال نازک فرشته ها تادم حیاط آفتاب رفته است شب بخیر عروسک خدا دوست عزیز و کوچک خدا! [ یکشنبه 89/5/24 ] [ 12:6 عصر ] [ benfis b ]
[ نظر ]
پیش بیا!پیش بیا!پیشتر! تا که بگویم غم دل بیشتر دوست ترت دارم از هر چه دوست ای تو به من از خود من خویشتر دوست تر از آنکه بگویم چقدر بیشتر از بیشتر از بیشتر داغ تو را از همه داراترم درد تو را از همه درویشتر هیچ نریزد بجز از نام تو بر رگ من گر بزنی نیشتر فوت و فن عشق به شعرم ببخش تا نشود قافیه اندیشتر [ یکشنبه 89/5/10 ] [ 11:51 عصر ] [ benfis b ]
[ نظر ]
من با عشق آشنا شدم و چه کسی این چنین آشنا شده؟... هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود هنگامی لب به زمزمه گشودم، که مخاطبی نداشتم و هنگامی تشنه ی آتش شدم که در برابرم دریا بودو دریا بودو دریا...! [ سه شنبه 89/4/15 ] [ 7:20 عصر ] [ benfis b ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |