بنفیسیات بنفیسیات
|
نمیدانم چه شد... چشمانم را باز کردم سقف اتاق را دیدم،سفید بود.نه بیشتر طوسی بود. دوباره چشمانم را بستم.آمد مقابل چشمانم،ایستاده بود و داشت حرف می زد.با من! تصویر داشت اما صدایی نمی آمد...لبهایش تکان می خوردند!نمی توانستم درک کنم موقعیتم را...اینکه کجایم...چرا نمی شنوم؟! لحظه ای شنیدم که گفت:برگها!!! دوباره صدا قطع شد.صدایش کردم.اما صدای خودم را هم نمی شنیدم.شده بودم دختر نقش اول آن سریال غمگین های آبکی!!!انگار!! کر شده بودم !!!لابد دیگر!دوباره صدایش پیچید توی مغزم:دلء... اگر کر بودم که نمی شنیدم این کلمات را نیز!پس کر نیستم!خدایا؟شکرت! با دست زدم روی گونه اش.گفتم:من نمی شنوم صداتون رو خانم پیشرویان!نمی شنوم! انگشتم را گذاشتم روی گوشم!انگار که فهمید!نمی دانم!شاید هم نفهمید!دهنش بیشتر باز میشد.شاید می خواست بلند تر حرف بزند!بچه... این سومین کلمه بود.... . . وقتی از خواب پاشدم دفترچه ی بافتنیه زرد رنگم را برداشتم و تیتر نوشتم: خواب اتصالی دار بعد کلمه ها را نوشتم:لهشان نکن.......عزیز......برگ ها.......دلم......زیر پاهایت.............پائیزند........دختر های....!!! گذشت تا مرتبش کنم...!نزدیک های اذان ظهر بود که فهمیدمش!!!! عزیز دلم!برگ ها دخترهای پائیزند....زیر پاهایت لهشان نکن!
پ.ن:به قول دوستی شکسته را دوباره نمی شکنند!او خود یکبار از عرش به فرش افتاده و شکسته است !شکسته را دوباره نمی شکنند! دختران پائیز را زیر پاهایتان دوباره نشکنید!!! پ.ن2:آی شما آدم منطقی ها که دل سرتان نمی شود!اگر حالیتان نمی شود که دختران پائیزند به این بیندیشید که روزی اکسیژن به خوردتان دادند!کبود نشدن صورتتان را مدیونشانید!!!
[ چهارشنبه 90/7/13 ] [ 9:36 عصر ] [ benfis b ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |