بنفیسیات بنفیسیات
|
نشسته ام بر زمین... کاش بر خاک شلمچه نشسته بودم... ای کاش... دلم دارد می پوسد... بغض آنقدر به حنجره ام چنگ انداخته که دیگر زخم است و نمی توانم حرف بزنم... دلم می خواهد کسی نجاتم بدهد... کسی بر زخم دلم مرهمی بگذارد... چشمانم از داغی اشک می سوزد ... سوزشی دردناک...
پس کجایند آن مردان خدایی؟؟؟ [ جمعه 90/4/10 ] [ 2:53 صبح ] [ benfis b ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |