بنفیسیات بنفیسیات
|
هنوز نمیدونم چرا گلفروشیه سر خیابون جمع کرده و رفته.وضعش که خیلی خوب بود،کاش موقع رفتنشون بودم و می پرسیدم چرا؟!من هر روز پیاده از خونه میرم مدرسه و پیاده از مدرسه بر می گردم خونه،هرروز از جلوی گلفروشی رد میشم!یه مغازه ی بزرگ پراز گلهای خیلی خوشگل،از بچگی خیلی عاشق طبیعت نبودم باید منظره خیلی خاص می بود تا من خوشم میومد،هر وقت با بابا میرفتم کوه انقدر بابا ذوق میکرد که جو منو میگرفت و یه عالمه عکس میگرفتم:البته به جرات میتونم بگم که عکسا 5-6 ساعت بیشتر عمر نمیکردن و وقتی میومدم خونه واز میزان جو گرفتگیم کم میشد همه رو پاک میکردم!دست خودم نبودا؟!اما این گلفروشی از همون روزای اول که باز شد به دلم نشسته بودو خیلی دوستش داشتم! بعضی روزا هم با سرویس مدرسه میومدم خونه،من پیاده رفت و آمد می کنم نه از سر اجبار یا واسه پول سرویس یا مسیر خونمون!من یه آرمانگرام!اینو بابام میگه !یعنی که دوست دارم با پاهایی که خدا بم داده راه برم و دنیا و آدماشو ببینم.امروز که داشتم میومدم خونه یه خانمی داشت به چند تا آقا دستور میداد که یه سری وسایلو ببرن توی گلفروشی،البته گلفروشیه سابق،هیچ حدسی راجب اینکه قراره جای گلفروشی چه مغازه ای باز بشه نمی تونم بزنم.دوستم ندارم حدس بزنم.دوست دارم یهویی ببینم. وسایلشون شبی ه هیچی نبود،خدا کنه لاستیک ماشین فروشی نباشه؟!
[ پنج شنبه 90/5/27 ] [ 5:8 عصر ] [ benfis b ]
[ نظر ]
با تو رفتم بی تو باز آمدم...از سر کوی او دل دیووانه... با تو رفتم بی تو باز آمدم....
[ دوشنبه 90/5/24 ] [ 12:50 عصر ] [ benfis b ]
[ نظر ]
هوای خنک می خرد به گلبرگ هایش ...او این خنکی رادوست دارد...گل آفتابگردان گاهی...گاهی..گاهی چه بود؟؟گاااااااهی!گاهی آمیزاد دل خوش میکند...به گاهی اوقات...گاهی...گاهی ....بعضی وقت ها آنقدر به یک کلمه فکرمیکنم که دیگر نمی فهممش!!!! گاهی...گاهی چی؟مغزم داغ کرده...جادوی کلمات...گاهی...شاید...انبوه...باز هم گاهی... . . . .گاهی؟! . . . . . .گا..........هی . . . هی....گا . .
امان از دست این آدمیزاد. ..!
[ جمعه 90/5/21 ] [ 3:49 صبح ] [ benfis b ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |