|
بنفیسیات بنفیسیات
|
روزها می گذشت ومن همچنان تنها بودم! تنهای تنها! هیچکس به فکر من نبود! نمی فهمم که ناگهان چه شده که عزیز شده ام! نمی فهمم...! [ دوشنبه 90/4/27 ] [ 1:31 صبح ] [ benfis b ]
[ نظر ]
امان از این گذشتن... چجور می گذرد را فقط خدا می دونه...اما می گذرد،بدون اینکه بفهمیم کی گذشت یا چجوری گذشت،واسه اینه که میگن دل نبند!
دل نبند و رد شو!از همه چیز!دوست داشتن خوبه!خیلی خوبه!من خیلی چیزا رو دوست دارم!متکای نرممو دوست دارم،نسیم خنکیو که پرده ی اتاقمو آروم تکون میده رو دوست دارم،شیر کاکائو خوردنو دوست دارم،حس یه پشتوانه داشتنو دوست دارم،دوستای با معرفتمو دوست دارم،توی خیابون راه رفتن و به اداهای آدما نگاه کردنو دوست دارم،پیانو زدن یه دختر 7 ساله رو دوست دارم،فیلمای کلیشه ای و مزخرف سینما رو دوست دارم،یا علی گفتن فلفل نمکیو دوست دارم،عقربه های ساکن ساعت کنار تختمو دوست دارم،لبخند آدمای غریبه به همو دوست دارم، خاله بازیو دوست دارم،تموم شدن مدرسه رو دوست دارم،شروع شدن مدرسه رو هم دوست دارم،قورمه سبزیه مامان بزرگمو دوست دارم،داداشه عشق تکنولوژیمو دوست دارم، مقنعه ی همیشه داغونه معلمه جامعه شناسیمو دوست دارم، یادگاری خوندنو دوست دارم، نون بربری داغو دوست دارم با اینکه ترک نیستم، صدای کلید های کیبورد رو دوست دارم،آرامشو دوست دارم، بابا و مامانمو که دنیامنو دوست دارم،بوی عطر پدر بزرگمو دوست دارم، اداهای افسونگرو دوست دارم،قلم نجمه دوست فلفلو دوست دارم،یخ در بهشت و دوست دارم، مثل دختر عمم رژلب دوست دارم. اخلاق شوهر عممو دوست دارم، شوخیای دختر خالم مری پنبه رو دوست دارم،من رک حرف زدن خالمو دوست دارم،عشق روشنایی بودن عممو دوست دارم(البته حیف بعد از هدف مند شدن این یارانه ها نصفه چراغارو روشن می کنه)، رفتار صمیمیه شوهر عممو با سنتورش جفتی دوست دارم،من پسر خاله ی بورمو که عاشق شربت آلبالوئه دوست دارم،من خاله ی جوون و اهل حالمو که مثله بهاره (خندون/گریون)دوست دارم،من میوه خوردن بابا بزرگمو که خیلی شبیه امامه دوست دارم،من چایی داغ دوست دارم،من قلم و کاغذ را روی میز دوست دارم،من رو مبلی های گل گلیمونو دوست دارم،من چادر نماز بی ریختمو دوست دارم،من گریه کردنو دوست دارم،من خندیدنو دوست دارم،من آی آدمهای نیما رو دوست دارم،من سپهر ایرانی و دوست دارم،من بوی ذغالو دوست دارم،من کوبوندن کیک تو صورت خواهرمو دوست دارم،من بوی کبریتو شمعو دوست دارم،من حرف زدن با مامانمو دوست دارم،من خاله زنک بازی با دختر خاله هامو دوست دارم،من شوهر خالمو که دائم تیکه بم میندازه اما خییییییییییلی ماهه رو دوست دارم،من اینترنت پر سرعت و دوست دارم،من حتی دیال آپم دوست دارم،من صدای خشن محسن چاووشیو دوست دارم،من پسر خاله کوچیکمو با تفنگاو مردای عنکبوتیش دوست دارم(تازگیا خاطرخواه خواهرم شده،یادآوری:خواهرم شش ماهشه)،من بوی کتاب نو رو دوست دارم،من وبمو دوست دارم،من دختر منیاتوری بودن رو دوست دارم!
اما باید فقط دوست داشت!نباید دل بست چون اگه دل ببندی با از دست دادن هر کدومش روحت تکه تکه میشه(معتقدم روح انسان مثله پازله)اما مگه میشه؟؟؟؟ امروز یکسال از تولد دختر منیاتوری میگذره و من خیلی دوستش دارم،محبتام،دل تنگیام،گله گیام،اعتقاداتم،خستگیام،بدخلقیام...همه چیمو تحمل کرده! من خیلی دوستش دارم! راستش من به همه ی چیزایی که دوستشون دارم وابستم!این وحشتناکه!ولی من واقعا بهشون وابستم! دوستت دارم وب من! دوستت دارم دختر منیاتوری! تولد یک سالگیت مبارک! یک ساله شدی عزیز دل بنتی مینیاتوری! تولدت مبارک!!.................................................................................................! [ چهارشنبه 90/4/15 ] [ 3:17 صبح ] [ benfis b ]
[ نظر ]
نشسته ام بر زمین... کاش بر خاک شلمچه نشسته بودم... ای کاش... دلم دارد می پوسد... بغض آنقدر به حنجره ام چنگ انداخته که دیگر زخم است و نمی توانم حرف بزنم... دلم می خواهد کسی نجاتم بدهد... کسی بر زخم دلم مرهمی بگذارد... چشمانم از داغی اشک می سوزد ... سوزشی دردناک...
پس کجایند آن مردان خدایی؟؟؟
[ جمعه 90/4/10 ] [ 2:53 صبح ] [ benfis b ]
[ نظر ]
|
درباره وبلاگ  طریق ارتباطی پسندیده برای یک آنتی سوشیال |
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |
