• وبلاگ : بنفيسيات
  • يادداشت : داستان نويس
  • نظرات : 5 خصوصي ، 12 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مريم 
    که چي؟!اين الان داستان نبود از نظره من!

    + Amme razi 
    Afarin gashang bood booossss
    پاسخ

    :-) مآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآچ!!! مآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآچ!!!


    سلام

    ممنون که سرزدي!

    داستان تامل برانگيزي بود

    پاسخ

    بله!!! يه حسي بم ميگه نخونديش!!! آخه کجاش تامل برانگيز بود؟


    جمله اي که زير لب گفت و دوس داششتم....:)

    موفق باشي....

    براي همين مي گويم برايم داستان مي سازند ....
    شده ام شخصيت تمام داستان هايشان
    مي گذارند در مرکز داستان
    و مي کوبند
    مي کوبند ....

    اينکه خودت بروي يک دنياي ديگر فرق دارد با اينکه تو را بخواهند به زور بيندازند بيرون

    دارا و سارا....
    يکي از بهترين خاطرات من.....
    اما..
    اين روزها..حتي عروسک ها هم دردم را نميفمند....
    ......
    درد دارم اين روزها........درد.......
    پاسخ

    دردت بي درمان نباشه الهي نقل و نبات!!!!:-(
    داستانش چي بود؟ :)
    پاسخ

    يه چيز خوب لابدديگه.نخوندش که بفهميم!والامنم بي خبرم!!!
    اولا زمينه ي وبلاگت سفيد نبود؟ :)
    پاسخ

    سفيد؟ چرا!!! چطورمگه؟:-)
    بگو بيايد داستانش را برايم بخواند ......
    اگر ديدي اش....
    من بيشتر نگران داستانش هستم .....
    بگو بيايد برايم داسنتانش را بخواند
    خيلي وقت است کسي برايم داستان نخوانده
    بيشتر داستان برايم مي سازند .....
    :(
    پاسخ

    ديدنش که زياد ميبينمش. هرروز تقريبا! جلوي آيينه!توي قاشق!توي پنجره! خيلي وقت است کسي برايت داستان نخوانده چون دنيايت را عوض کرده اي. رفتي جايي که آدمهايي که برايت داستانمي خواندند ديگر نيستند.
    سلام خوب بود :)ب وبم سر بزن ..
    کمي نظر بده:)
    پاسخ

    چشم
    کاش آخر داستانش براي همه مريض ها اتفاق بيافتد.

    بنتي عزيز...زيبا بود...

    از خوندنت لذت مي برم...


    پاسخ

    اي کاش!!!


    سلام..

    قشنگ بود بنتي:)

    پاسخ

    :-)